من بیشتر از صدتا کتاب مطالعه کردم.

من به فلسفه، ریاضیات، فیزیک، ادبیات، جامعه‌شناسی و روانشناسی علاقه‌ی زیادی دارم.

من به هر کس که جمله‌ای از نظر من غیرمنطقی بگه می‌گم هنوز خیلی عقلت رشد نکرده. هنوز خیلی چیزی سرت نمیشه.

من در بحث کردن با یک احمق(!) بیشتر دنبال اثبات حماقتش بهشم تا نادرستی حرفش.

اگر دنبال اثبات نادرستی حرف یک نفر توی بحث باشم، در انتها حماقت اون فرد رو نتیجه‌گیری می‌کنم.

من از اثبات حرفم به دیگران احساس غرور و لذت می‌کنم و خودم را باهوش‌تر و عاقل‌تر از او می‌دانم.

من علی‌رغم اظهار احساس دلسوزی برای طرز فکر پوچ و سطحی دیگران به آنها پیشنهاد مطالعه‌ی بیشتر می‌دهم.

من سعی می‌کنم خودم را جذاب، مرموز و عاقل نشان بدهم تا از این طریق جلب توجه کنم و به بقیه نشان بدهم که چه آدم باذکاوتی هستم.

من با افسرده و غمیگین نشان دادن خودم سعی می‌کنم خودم را انسان پیچیده‌ای نشان بدهم.

من با داشتن دوست های زیاد و خنداندن آنها درحالی‌که به طور غیرمستقیم به آنها می‌فهمانم که از درون تنها هستم، خودم را کانون و مرکز توجه آنها می‌کنم.

من با خواندن یک متن از ویکیپدیا پوچ‌گرا می‌شوم.

من با خواندن متن دیگری ندانم‌گرا می‌شوم.

من دلم را به غم‌ها و رنج‌ها و سختی‌هایم خوش می‌کنم و به خودم تلقین می‌کنم که باعث رشد عقلی بیشتر من در زندگی می‌شوند.

من با خواندن چند شعر از خیام دینم را از دست می‌دهم.

من در بحث کردن با افراد به آنها می‌گویم: تو اول یاد بگیر فلان جور باشی بعد بیا درباره‌ی فلان چیز با من بحث کن!

من اگر حس کنم کسی احمق است از او بدم می‌آید.

من دوست ندارم افکارم را به بقیه تحمیل(شیاف) کنم ولی در عمل از این کار لذت می‌برم.

من از سکوت بیزارم. دوست دارم فقط من حرف بزنم. دوست دارم صدای بقیه را خفه کنم.

من قاتلم.

من شخصیت‌ افراد رو از بین می‌برم.

من روان آنها را به بازی می‌گیرم.

بازی که آنها در آن سقوط کنند.

و من به قیمت مرگ آنها برنده شوم.

من طرفدار انسانیت هستم.

من دائم از دیگران غلط املایی می‌گیرم.

من معتقدم اگر کسی در نوشته‌اش غلط املایی داشته باشد دیگر صلاحیت بحث کردن درباره‌ی چیزهای دیگر با من را ندارد.

دوستان من احمق نیستند. آنها مهربان و دلسوزند. اگر نظری مخالف من دارند به آنها احترام می‌گذارم. باقی افراد، در صورت داشتن نظر احمقانه احمق‌اند.به نظراتشان می‌خندم. دوستانم هم از من حمایت می‌کنند و باهم می‌خندیم نه به هم!

کلا انسانی هستم که دوست دارم به همه کس و به همه چیز بخندم و احساس غرور کنم که زندگی را از بالاتر از دیگران نگاه می‌کنم!

من آتشفشان اندیشه‌ام که هر لحظه ممکن است فوران کند!

 

من از همه‌ی من‌های بالا حالم به هم می‌خورد و بوی تعفنشان فضای اطرافم را پر کرده است. 

اگر همه‌ی این من‌ها را از آنها بگیرید هیچ منی باقی نمی‌ماند!

 


مشخصات

آخرین جستجو ها