حقارت :
در رویای خواب آمرزیده شدم . من از بین زباله ها بیرون آمده بودم . از ابتدا محکوم به مرگ بودم . جیره بندی طبیعت مرا دستپاچه میکرد . من برای بیشتر نفس کشیدن حرص میزدم . 

خشم:
چشم ها با زمان تخلیه میشوند . زیر امواج سیاه جلوی آیینه ی قدیمی تاج گذاری کردم . دخمه ی پر پیچ و خم دریا مرا به فکری شیطانی فرو برد . حاکمیتی سیاه . فساد و عذاب . 

طغیان :
در عمق دریا از تشنگی رنج میبردم . از طریق سیاه ترین شبها ، از زیر بار امواج خود را بیرون میکشیدم . خون مردم جهان را میمکیدم .

شکست‌ :
زمانی که مرگ را در آغوش گرفتم . دخمه ی من سیاه و تاریک شد . روح من آرامگاه مرا آزار میداد . من سرشار از عذاب شده بودم . 
   

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها